خلاصه کتاب
پدرش بال درآورد،پدر سرهنگش آرزو داشت دخترش دکتر بشود. و رها همیشه با آرزوهای پدرش بحث میکرد و می گفت:چرا من؟چرا به رزا نمیگید درس بخواند و برای بابا دکتر بشود.خواهرش را میگفت،خواهری که دوسالی از او بزرگتر بود و معماری میخواند.برادرش هم مهندس عمران بود و در خانه خودش زندگی میکرد. خواهر و برادرش به آنچه آرزو داشتند رسیده بودند. فقد در این خانه رها بود که هنوز به آرزو هایش دست پیدا نکرده بود.
خلاصه کتاب
جوانی از جنس سنگ، لبریز از غرور، برای رسیدن به خواستههایش قادر است تمام مرزها را زیر پا بگذارد. او از شکستنها، گذشتنها و ویران کردنها ابایی ندارد. روزی که خودش را در اوج میبیند، سرنوشت دست به کار میشود، از جایی که فکرش را نمیکند کسی را وارد زندگیاش میکند که قصر ساخته شده از غرورش را ویران میسازد و آغاز کابوسهایش را رقم میزند. اما آیا در این بازی غرور میتواند پیروز باشد؟
خلاصه کتاب
رمان دختر نقاب دار، روایتگر زندگی آنالیا محبی خلافکار و رئیس بزرگترین باند قاچاق مواد. زندگی این دختر سراسر رازه! با نفوذ سه پلیس به باند، متوجه چیز های عجیبی در مورد زندگی این دختر میشن و جالبترینش هویتشه چون هیچ کسی به اسم آنالیا محبی در هیچ کشوری نیست و هنوز هم اونا در تلاش برای شناختن این دختر هستند.